هر که از درد طلب شکوه کند نامردست


عشق دردی است که درمان هزاران دردست

کثرت خلق به وحدت نرساند نقصان


که علم غوطه به لشکر زده است و فردست

مهر و مه نور دهد تا نظر ما بیناست


چرخ در گرد بود تا سر ما در گردست

کوچه گردان جنون موج سرایی دارند


عشرت روی زمین رزق بیابانگردست

جرم ابنای زمان را ز فلک می دانیم


هر چه شب دزد نماید گنه شبگردست

مس طلا می شود از نور عبادت صائب


روی شبخیز چو خورشید ازان رو زردست